Made In Me

Posted in happiness by made in me on Tuesday,July 20,10

[+]  سو سو

Posted in connections, living life by made in me on Monday,July 19,10

جالبش اینجاست که تحمل شنیدن غم و فرسودگی این همه مدت  تلنبار شده توی دل و جان آدم را هم ندارند ، آنقدر که شک می کنم اصلن حق ابراز کردنش را دارم یا نه . آنقدر کوچک و بی ارزش می آید در نظرشان که محکوم می شوم به بی انصافی کردن . بعدش هم می شود دلیل غم و فرسودگی تلنبار شونده توی دل خودشان . من می مانم و گیجی این ضد حمله و این فکر که اینها خوشند با همین که هست ، با این فرسایش که من می بینم و حس می کنم و گویا نمی بینند و حس نمی کنند . فکر این که اصلن من نباید ببینم و بشنوم و حس کنم این ها را که می بینم و می شونم و حس می کنم  ؟ اگر که این طور است چطور ببندم روزنه های بیش از حد باز شده ام  را به روی این دیده ها و شنیده ها و حس شده ها تا آزرده نشوم و آزرده شان نکنم . روزهایم را بگیرم و بروم بی آنکه سرم را به هیچ سمت وسویی بچرخانم بی آنکه گوش هایم تیز شوند بی آنکه پوستم نازک باشد ، خیالیم باشد

Posted in connections, dissatisfactions, living life, the way I am me by made in me on Monday,July 19,10

اذیتم می کند . رسمن اذیتم می کند . دارم تمرین می کنم خودم را رها کنم از وابستگی چیزهایی که اذیتم می کنند . خانم دوستِ دوست ِ فال چای بگیر هم همین را گفت . راست گفتی میم ، من هم در طول کل ماجرا به فکر این بودم که حرف های خانم برایم باورپذیر هست یا نه ، یا که دقیق تر ، آدم باورکردنشان هستم یا نه ، ولی راست گفتی ، از بین حرف هایش گاهی آدم یاد خودش میفتد و کارهای باید انجام شونده و تصمیمات باید گرفته شونده اش

Posted in dissatisfactions, living life by made in me on Saturday,July 17,10

. این وقت ها که زندگی لاجیکال آدم قاطی زندگی ایموشنال آدم می شود . گندشان بزنند این وقت ها رو

We Are The Champions …

Posted in happiness by made in me on Monday,July 12,10