shoeleh
شعله زد شرار من
آخر ای بهار من
شد بهار
کجایی کجایی
دادی ای امید من
وعده گل و چمن
پس چرا
نیایی نیایی
بین که در حریم گل
ژاله شد ندیم گل
شد مرا
پر از ژاله دامان
آتشی نداری به جان
حال دل ندانی و ترسم
که از من نجویی نشان
شد ز کف قرار من
بی تو ای بهار من
زندگی
نخواهم نخواهم
عشق من گناه من
اشک من گواه من
غیر از این
چه باشد گناهم
ای گل مراد من
غافلی ز یاد من
من غمین
تویی شاد و خندان
آتشی نداری به جان
حال دل ندانی و ترسم
که از من نجویی نشان
ای آسمون بی ستاره
این شهر هرچقدر جا داشت خاطره ی درد-دار چپوند توی خودش . دیگه داره منفجر می شه . دیگه باید رفت
من ورِ باور نکن ام که بخش عمده ای از من است بهم می گوید این زن های شلخته ی بی نقصِ حسودی برانگیز ، شلختگیِ بی نقصِ حسودی برانگیزشان را هم زحمت می کشند . می چینند . زحمت نکش . حسودی نکن تو
من طاقت ندارم ظرفیت ندارم دوباره گی این بودن و نبودن را . من یا باید حل شوم در تو . در زندگی تو . با تو . در آغوش تو . یا نمی دانم . من نمی توانم به خدا . خفه می کند بغض . نمی توانم نگه دارم خودم را از تو . چشم بپوشم خودم را از تو . کنار بکشم خودهایم را از تو . من خوب نیستم با بی تو آشنا شدن با تو . من گم شدن لازمم بود
مدتیه اصلن حجم خوشحالیم که زیاده نرمالی منتظرم خود-جمع-شدگی بعدش هم برسه . نارضایتیِ بعد از یه سلسله خوشیِ نابهنگام یا کمال طلبی های ارضا شده شاید بشه تفسیرش کرد . مدتیه از تفسیر کردن ، ریشه یابی هم خوشم میاد . دلم هم می خواست بیام ، یعنی خوندن این * تفاسیر از آیز واید شات به ذهنم رسوند ، بگم خوب مسئله ای که همه نشونش دادن تو نوشته هاشون توجه زیاد مورد نیاز برای کشف کردن فیلمه . رمز و رازهاش . نه . برای کشف کردن خودش اصلن . حرفهاش . انی وِی . من همیشه فکر می کردم همه ی آدما ، هر کدومشون بایدشونه ، سزاوارشونه که یه آدم دیگه حداقل ، یا یه دوربین فهم و شعور و احساس-دار یا یه چیزی توی این مایه ها به عنوان اِدیشنال-فیچر باهاشون خلق بشه یا فرستاده بشه – روی زمین – که همش نگاه کرده بشن ، همش متوجه بشن ، همش شناخته بشن یو نو ؟ منظورم اینه که خیلی گوشه کنارا ، مخفیای آدما هست که هیچ کس نمی بینه و خیلی ارزش دیده شدن دارن . اصلن خود آدما . خود آدما بایدشونه یکی همممش ببیندشون . نه اینه که آیز واید شات یه آدم-ساخته ؟ که اینقدر جای دیده شدن داره ؟ حالا لاکی مستر کوبریک که اینهمه قدرت پرزنته کردن خودشو داره تو چشمای دنیا . ولی خیلی آن-فر ه به نظر من که همه ی شانس آدما برای ادور شدن برای فوق العاده محسوب شدن ، فوق العاده خونده شدن ، قدرت پرزنته کردنشون باشه . نه هم که همه ی شانس ، ولی قبول داریم که دیسکاور کردن آدما ، دیسکاور شدن آدما به راحتی توی فیلما نیست . مثل کلمنتاین و جوئل . می بینین دیگه کلمنتاین چه قدرت نشون دادن اسپشالیتی هاشو داره ولی جوئل نه ؟ بعد اگه کلمنتاین سر راهش نمی بود بلکم هیشکیِ هیشکی دیسکاورش نمی کرد ؟ اینه که می گم آدما گناه دارن . همین دیگه فعلن ، با این انشای درهم برهم
[+] : *
این آدم های قدمت دار آدم هم داستانی دارند برای خودشان . قدمت دار شدن آدم ها هم داستانی ست برای خودش . یعنی حالا که با هم می رویم ، با هم راه می رویم از این سر شهر تا آن سر شهر ، توی کوچه های پیچ در پیچ ، کوچه های دراز که خیلی مانده تا تهشان ، اینقدر که پاهامان و فک هامان جان ندارند دیگر آخر خط ، هیچ کس که نمی آید جای تو را بگیرد . من اصلن همیشه چسبیده ام به قدمت همه چی به آشنا-بودگی همه چی به جاافتادگی همه چی . سختم است ، جانم بالا می آید برای کندن از آشنا ، آشنا شدن با نو . تنبلم . گوشه کنار چیزی که قالبم شد ، فیتش شدم ، ول-کردنش نمی آیدم . مخصوصن که آدم باشد لامصب
داستان تو هم همین است . همین که هر روز صدات آشنا ترم می شود . دوست ترم می شوی . جنب و جوشمان فروکش می کند ، رسوب می کنیم توی زندگی هم . توی هم . همین است داستان قدمت دار شدن تو ، این روزها که می گذرند
An Ocean Apart
ow we are together
Sitting outside in the sunshine
But soon we’ll be apart
And soon it’ll be night at noon
Now things are fine
The clouds are far away up in the sky
But soon I’ll be on a plane
And soon you’ll feel the cold rain
You promised to stay in touch when we’re apart
You promised before I left that you’ll always love me
Time goes by and people cry and everything goes too fast
Now we have each other
Enjoying each moment with one another
But soon I’ll be miles away
And soon the phone will be our only way
Now I’m in your arms
Feeling pure love and warm
But soon I’ll be alone
And soon your voice will change of tone
You promised we’ll never break up over the telephone
You said our love was stronger than an ocean apart
Time goes by and people lie and everything goes too fast
Let’s not fool ourselves in vain
This far away trip will give us pain
We’ll have to be so strong
To keep our love from going wrong
Distance will make us cold
Even put our love on hold
But soon we’ll meet again
And soon it’ll be bright at noon again
You promised not to loose faith in our love when I’m away
You promised so much to me but now you’ve left me
We go by and then we lie and all this time we wasted
Time goes by and people lie and everything goes too fast.
Time went by and then we died and everything went too fast
Everything went too fast
A Waltz For A Night
Let me sing you a waltz
Out of nowhere, out of my thoughts
Let me sing you a waltz
About this one night stand
You were for me that night
Everything I always dreamt of in life
But now you’re gone
You are far gone
All the way to your island of rain
It was for you just a one night thing
But you were much more to me
Just so you know
I hear rumors about you
About all the bad things you do
But when we were together alone
You didn’t seem like a player at all
I don’t care what they say
I know what you meant for me that day
I just wanted another try
I just wanted another night
Even if it doesn’t seem quite right
You meant for me much more
Than anyone I’ve met before
One single night with you little Jesse
Is worth a thousand with anybody
I have no bitterness, my sweet
I’ll never forget this one night thing
Even tomorrow, another arms
My heart will stay yours until I die
Let me sing you a waltz
Out of nowhere, out of my blues
Let me sing you a waltz
About this lovely one night stand
اینقدر حرفای مختلف دارم بزنم که بی خیال می شم . اینقدر حرفای مختلف که می خوام بنویسم فاک یو . اینقدر بدم میاد که احساس می کنم اینجا شده میل باکس تو . که اینارو بخونی ، جای اینکه بیام مستقیم بهت بگم ، که خیال نکنی من اون دختر خوش خندان ، یا اون دختر بی خیال سردم که راحت تو چشمات نگاه می کنه و مثلن ککشم نمی گزه . بدونی این دختره تا مدت ها خنده ی خوشحال تو رو که می خواد دنیا رو تو خوشحالیش سهیم ببینه ، که خیالش راحت می شه با این خوبی ظاهری که تحویل می گیره ، تا روز ها فراموش نمی کنه . فراموش کردن که نیست . تا روز ها از جلوی جلوی چسبیده به چشماش کنار نمی بره . که این دختره دلش تنگه بابا . دلش تنگه یه زندگی دیگه است . یه روزای دیگه . که شور بود . قند تو دل آب شدن بود . که این دختره هر چی خوشحالیای کوچیک رنگی رنگی جمع می کنه برای خودش بازم چشمای خابالوی تو یادش نمی ره . بازم تی شرت راه راه سبزه یادش نمی ره . بازم لحن اس ام اساتو از بره . هی می خوندشون . هی دلش می خواد کوالا باشه لامصب . خسته شده . از خودش .خود بی توش . خود دلتنگ توش
ها ، شاید هم که کیک درست کردم
اصن می خوام بیام اینجا هر زری بزنم . می خوام مبتذلش کنم اصن . به کسی چه
عشقی هم که بین این دو نفر (فروغ و گلستان) به وجود آمد، به نظر من (پوران فرخزاد) کارگشا بود؛ نمیشود انکارش کرد. حتی لحظات تلخاش هم، باز کارگشا بود. چرا این را میگویم؟ برای اینکه خود من در زندگی، با هر لطمهای که خوردم، هر غمی که برایم پیش آمد، هر دردی که کشیدم؛ غنای بیشتری پیدا کردم. یعنی آن حسی که باعث میشود آدم بنویسد یا شعر بگوید یا کار هنری و ادبی کند، با ناملایمات تحریک میشود. من فکر میکنم اگر آدم خیلی خوشبخت باشد، هرگز چیزی نمیشود؛ آدمی به جایی میرسد که تجربه کند
پوران فرخ زاد
هی پسره ، چی می گفتم دیشب بهت ؟ بیدار بودی که ؟
leave a comment