من هیچ خوشم نمیاد دارم آدم بزرگ میشما . از دو نظرم دوست ندارم . نظر بد اینکه کم کم باقی آدم بزرگا ازت انتظار دروغ و کلک و نامردی و بدی دارن ، یعنی دیگه نمیان برهنه جلوت وایسن ، شیش لا پتو می پیچن دور خودشون و از گوشه ی چشم یه جوری نگاه می کنن که انگار مراقبن اولین گلوله ی آتیشو که پرتاب کردی قایم شن زود ، که آسیب نبینن
بعد نظر بدتر اینکه دارم یه دختر آدم بزرگ می شم . که یعنی همه ازت انتظار دلبری و عشوه گری دارن . بهت اعتماد نمی کنن . که دیگه نمی تونی با دل خوش به یه آقای مهربون دوست داشتنی رالف فاینس واری نگاه کنی یا لبخند بزنی . خیلی چیپه این یکی دیگه . هیچ دوست ندارم
leave a comment